۱۳۸۶ آبان ۱۵, سه‌شنبه

بادهای شمال شرقی

هنوز صدای قدم گذاردن بر شن های نرم، گوشم را نوازش میدهد، خورشید هم چنان تابان بروی زمین مینشیند. صدای زوزه همیشگی باد های شمال شرقی خبر از جنگی بی پایان را میدهد. سپاهیان تک به تک به تمامی جزیی از بیابان شده اند. مردان قوی هیکل با چشمان خود، آسمان را می نگرند و قدم به بیابان بی انتها میگذارند. سربازان رژه میروند و نیزه هایشان حرارت خورشید را می شکافد. سواران با اسب های نجیب شرقی با افتخار سپاه را هدایت میکنند. خبر رسیده که دشمنان از دوردست نزدیک و نزدیک تر میشوند. و سربازان محکم تر از همیشه با گام هایی استوار قدم به جلو برمیدارند. فردا آسمان خونین خواهد شد و خورشید رو به زوال خواهد رفت. دستان و صورتک های آغشته به خون برای آزادی ملتشان نشانه تیر و کمان های دشمن قرار خواهد گرفت. فردا دشمن در آتش خود خواهد سوخت. و فرمانده سخن به زبان میگشاید : بشتابید سربازان من، فردا دنیا از آن شما خواهد بود.

بادهای شمال شرقی
با ترسی طنین انداز
بروی چهره خسته جسدهای خفته می وزد

آتش همچنان می سوزاند
دشمن در سکوت به سر میبرد
و هم رزمانم
در آرامش به سر میبرند.

بجنگید همچون آتش
همچنان که
خدای آتش میگفت.
شما فرزندان من هستید.

شما جاویدان خواهید شد
به نام آزادی
با افتخار بمیرید.