۱۳۸۸ مرداد ۳, شنبه

خون می گریم...

چه بگویم خواهرم از جفایی که به تو شد
خون گریه کنم برادرم
دستم خالی ست
مادرم می دانم تنهایی
پدرم میدانم در سینه زخمی عمیق داری
اما تصور نتوانم کرد
گریه هایی که سوی چشمانت را برد
در غم تنها جگر گوشه ها

من توان دیدن ندارم
چشمی ندارم که زخمی بر تنت ببینم
خواهرم چگونه بر دوش خود
تحمل میکنی بار مرا

برادرم چگونه نگاه کنم
ببینم دردت را
تمام عمر باید اگر خونی باقیست
تقدیم یک قطره اشک چشمان زیبایت کنم

درد میکشی از درون
میسوزی از برون
تا گرمای وجودت
مرا در این سرمای وانفسا
شعله ور کند

پدر می گرید
مادر فریاد میکشد
دخترانه ام
برادرانه ام
هیچ ابریست کزین آتش خسته
بارانی شاید
امیدم
تمام عمرم
کدامین دست بر چشمانت
کدامین پا بر سینه پر از امیدت
کدامین درخت بر دامنت

پدر میگرید
مادر فریاد میکشد
دخترانه ام
برادرانه ام

۵ نظر:

نیما_پارسا گفت...

سلام عزیز ...
تو کدوم محسنی ..؟؟
وبلاگ جالبی داری ...
این آپت هم خیلی باحال بود ...
مطلب جديد نوشتم
خوشحال ميشم سر بزني و با نظرت شادم کني


~~~~~~~~#~~~~~~~~~~~~~~~~###~##
~~~~~~~~##~~~~~~~~~~~~~##########
~~~~~~~~###~~~~~~~~~~~############
~~~~~~~####~~~~~~~#~~~############
~~~~~~~####~~~~~~~~#~~###~########
~~~~~~~~##~~~~~~~~~~##~###~~#####
~~~~~@@~~|~~~@@@~~~~~##~### ~~~##
~~~~@#@@@@@@@@@@~~~~~##~######
~~~~@########@@@~~~~~~~##~#####
~~~~~########@@~~~~~~~~~##~####
~~~~~########@~~~~~~~~~~~##~###
~~~~~########@~~~~~~~~~~~~~#~##
~~~@@######@@@@~~~~~~~~~~~~
~@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

* نداي قلب *

اي اميد زندگانيم بر من رحم کن
اي کوکب اميد دمي چهره برفروز تا ابر غم سينه بکند.
روزگاري من آرزو داشتم همانطور که من ترا دوست مي دارم تو نيز مرا دوست بداري و اين دل اميدوار مرا با لبخند شيرين و مهر آميزي روشن سازي،
ولي ! افسوس ...

[گل][گل]

علیرضا گفت...

سلام محسن عزیز،
از خواندن نوشتههات لذت بردم. صادقانه و دلنشین، و بهخصوص شعرها خیلی «مهربون» هستند. حسی از بیم و امید یکجا در آنها وجود دارد، نه که یکسره تیره و تار باشد.
امیدوارم زودتر مطلب تازهای اینجا بگذاری.
فیلمی دیدم دیشب به اسم "Somersault" (کارگردان: Cate Shortland)، فیلم زیبا و دوستداشتنی بود. گیرت آمد ببین!

سیاوش گفت...

از شعر خوب تنها لذت خواندنش را می دانم و بس.
حسی سرد و تاریک آمیخته با کورسویی گرما از بخاری ...
مرسی برای این لذت و این حس ...

علیرضا گفت...

سلام محسن عزیز،
از بین این فیلمها فقط "سه میمون" را دیدهام که دوست داشتم، ولی بهنظرم نسبت به فیلم قبلی نوری بیلگ جیلان (اقلیمها) کمی رو به عقب بود؛ آن یکی فیلم بهتری بود. چیزیکه در فیلمهای نوری بیلگ جیلان (از "قصبه" تا همین فیلم اخیر) جلب توجه میکند تصاویر زیبای آنهاست.
حالا یک فیلم هم من معرفی کنم: House Of Fools (کارگردان: آندری کونچالوفسکی). نکته جالب حضور بریان آدامز (در نقش خودش) در فیلم است.
در مورد تأتر هم نه، از موقع چیزی نرفتم ببینم، ولی یک کاری هست از همایون غنیزاده (کارگردان "ددالوس و ایکاروس") که تصمیم دارم برم ببینم.

امیدوارم سربازیات هم به سلامتی تمام شود و زودتر در تهران ببینیمات. 
این وبلاگ را هم از زیر این گرد و غبار در بیاور و پست تازهای بگذار.
مخلص،و موفق باشی.

ناشناس گفت...

روژان مظفری
سلام محسن عزیز!
شعرت را خواندم...حس خوبی بهم دست داد...یک فضای در هم پیچیده و مه وار...بیشتر می نویسم...در لیست وبلاگ های من اضافه خواهی شد...
همیشه شار...همیشه بهاری