۱۳۸۸ تیر ۲۰, شنبه

کابوس آلود

انسان همیشه به دنبال تغییره، تغییر در هر چیزی که بتونه. اما خیلی چیزا رو نمیشه تغییر داد، حداقل بیشترش غیرارادیه. مثل خواب دیدن. بعد اونوقت که کابوس ها سراغت میان. خیلی کلافه میشی وقتی چیزایی رو تو خواب میبینی که اصلا شاید ربطی نداره به زندگیت و یا اونقد ربط داره که نه تنها تا صبح فکرش، خواب رو ازت میگیره بلکه تمام روز فکر میکنی که چرا باید همچین خوابی سراغ تو بیاد.

تا اونجایی که یادمه غم انگیزترین لحظه هایی که تجربه کردم توی خواب و رویا بوده، توی خواب فقط خودتی و سکوت، مثل برزخ میمونه به خاطر همینم هست که تنهایی و بقیه هم خواب. اشک هاتو کسی تو خواب نمی بینه و شروع میکنی به گریه کردن. میگن اگر تو خواب ناراحت باشی حتما قراره اتفاق خوبی واست بیافته. وقتی تو خواب تنها میشی حفره درون بدنت عمیق و عمیق تر میشه مثل یه چاه که سرتو کردی داخلش و زار و زار گریه میکنی و میریزی تو اون چاه عمیق. بلند میشی و باز هم تنهایی، بیشتر وجودت رو فرا میگیره. خودتو کاملا محصور کابوس هات میبینی و به اشک ریختن ادامه میدی.

۱ نظر:

حسين مکي زاده گفت...

سلام محسن عزيز

اين کابوس ها تصويري از زندگي واقعي است . به همان شکل هم ترسناک و پر از هشدار.
09373925604
فعلا اينم. فدات